هم‌نوا

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات

رمان بوسه__ قسمت دهم

شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۵۲ ق.ظ
رمان بوسه 
قسمت دهم
دستان بهراد به نرمی بروی کلاویه ها حرکت میکرد وصدای دلنشینی از پیانو بیرون می آمد.
ماهک آهنگ اله ناز را خواسته بود .
صدای پیانو با صدای ماهک وبوسه مخلوط شده بود ،آی ای اله ناز، با دل من بساز،کین غم جان گداز،برود زبرم .
صدای پیانو قطع شد.
ماهک: ااااااه بهراد چرا قطعش کردی تازه داشتیم گرم میشدیم.
بهراد: چون روزگار نمیخونه .
بوسه: از اول پس ،روزگار بخون دیگه .
روزگار : آخه در نمیاد صدام ،مگه من خوانندم .
ماهک : مام خواننده نیستیم که،خرابش نکن دیگه.
روزگار: باشه چشم .
بهراد دوباره شروع به نواختن کرد اینبار صدای روزگار هم می آمد.
آی ای اله ناز ،با دل من بساز،کین غم جان گداز ،برود زبرم بچه ها به قدری گرم خواندن شدند که متوجه نشدند که پدها ومادرهایشان دم در ایستاده اند وآنها را نگاه میکنند.
بعد از تمام شدن آهنگ صدای دست زدنشان آنها را متوجه خانوادهایشان کرد.
بوسه: ااااااه مامان ،بابا چرا بی خبر اومدید .
ماهک: آبرومون رفت .
فرزاد: چرا ؟ واقعا لذت بردیم روزگار جان شما خواننده بودی ما خبر نداشتیم.
روزگار: این چه حرفیه آقای اعتماد ،خجالت زدم نکنید.
مسعود: آفرین بهراد،آفرین روزگار ،شما دوتا با هم یه تیم خوب میتونید تشکیل بدید.
مهراز: حالا یه آهنگ هم به افتخار ما بزنید وبخونید جای دوری که نمیره .
 روزگار : نه تروخدا من نمیتونم .
مسعود: ناز نکنید دیگه من میگم یه سلطان قلبها برای ما بخونید .به افتخار این سلطان بانوهایی که سلطان قلب ما هستند.
بهراد: جهنم وضرر ،بچه ها شروع کنید نهایتا خودشون پشیمون میشن دیگه .
سالومه : ما پشیمون نمیشیم شما راحت باشید.
بهراد انگشتانش را صدا دادو گفت: با ۱_۲_۳ من شروع کنید .
بچها با سر تایید کردندومنتظر شمارش بهراد شدند.
بهراد بدون شمارش شروع به ز دن کرد.
بوسه: بهراد پس چرا نشماردی.
بهراد : هول شدم بخدا ،۱_۲_۳_.
یه دل میگه برم برم ،یه دلم میگه نرم نرم ،طاقت نداره ،دلم دلم ،بی تو چه کنم .پیش عشق ای زیبا زیبا ،خیلی کوچیکه دنیا دنیا ،با یاد توام هرجا هرجا ترکت نکنم .
بعد از خواندن آهنگ صدای تشویق پدرها ومادرها بچه ها را به تعجب وا داشت چنان با هیجان دست میزدند که بچه ها واقعا متعجب شدند
.مهراز قطره اشکی ریخت وگفت ای کاش مش حیدر وفریبا هم اینجا بودن میدیدند که روزگار چه میکنه .
مسعود: بهراد واقعا سربلندمون کردی ،فکرشو نمیکردم که اینقد خوب بزنی.
فرزاد: والا برای ماهم رو نکرده بود اولین باره یه آهنگ کامل زده برامون .
سالومه : استادت کیه ،ای کاش شیراز بود ماهک پیشش یاد میگرفت.
بهراد: نه دیگه خاله جون ،استادم فقط به من یاد میده .   منم که خودم یه پا استادشدم حالا ماهک بیاد شاید افتخار دادم بهش یاد دادم .
مهراز: باز جوگیر شدی شما ، حالا که تشویقت کردیم برامون کلاس میذاری.
بهراد: من غلط بکنم ،شما سرورید.
بوسه : شکر یادت رفت داداشی.
همگی خندیدند واتاق بهراد را به قصد خوردن چای ومیوه ترک کردند.
  • ۹۴/۱۱/۲۴
  • اکرم علی پور

رمان بوسه__قسمت دهم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی