هم‌نوا

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات

رمان بوسه__قسمت بیست ودوم

يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۳ ب.ظ
رمان بوسه
قسمت بیست ودوم
باورود بچه ها به باغ فریبا دوان دوان جلو آمد وبا دیدن پای بوسه دودستی توی صورتش زد وگفت : خدامنو مرگ بده ،تصادف کردی عزیزم.
روزگار: نه مادر من تو دانشگاه پاش پیچ خورده ،الانم چیزی نشده که بذارید ببریمش بالا استراحت کنه.
فریبا: بیا مادر جون زود باشید ببریدش .
بهراد: بابام نیومده.
فریبا: وای چرا اومده خاک به سرم الان ببینه بنده خدا هول میکنه .
بهراد: ماشینش کو پس.
فریبا: گفت داده به همکارش میخواسته بره مهمونی ماشین نداشته ،آقا با آژانس اومد.
روزگار : بهراد من بوسه رو میارم تو جلوتر برو به پدرت بگو .
بهراد: چی بگم آخه.
بوسه: یه جوری بگو دیگه ،هیچ وقت ساکت نمیشه ها الان که باید حرف بزنه ناز میکنه.
بهراد: مگه من دفه چندمه که از این خبرا میبرم آخه ،ااااااوف من رفتم شماهم ۵ دقیقه بعد من بیاید.
روزگار : بیا کم‌کم تا جلو خونه بریم من چشمم آب نمیخوره والا.
بوسه خنده ایی کرد ودست روزگار را گرفت
دستش مردانه بود ،گرم ومحکم چنان دست بوسه را گرفته بود که بوسه احساس کرد با وجودروزگاهرگز زمین نمیخورد .
چند قدمی بیشتر نرفته بودند که در باز شدوفرزاد سراسیمه بیرون آمد.
فرزاد: چی شده دخترم ،چه اتفاقی افتاده برات.
بوسه: هیچی بابا بخدا نفهمیدم چطوری شد که از پله ها افتادم.
فرزاد: هزاربارگفتم مراقب باشید کو گوش شنوا.
به مادرتون که چیزی نگفتید.
بوسه : نه بابا نگفتیم
فرزاد: کار خوبی کردید اون بنده خدا به اندازه کافی نگرانی داره .حالا بیا بریم داخل.
بهراد: بابا بیا بلندش کنیم .
بوسه: بابا امروزروزگار منوبردبیمارستان از صبح تا حالا بامن بود.
فرزاد: آخ ببخش روزگار جان حواسم پرت شد بخدا .دستت درد نکنه پسرم .بیا بریم بالا.
روزگار: کاری نکردم آقای اعتماد ،وظیفه بوده .
فرزاد: بازم ممنونتم.
روزگار : شما بوسه خانوم رو ببرید حتما خستس .
بهراد: نمیای بالا
 روزگار: نه دیگه بعدا میام سرمیزنم .
فرزاد همراه بهراد بوسه را به اتاقش بردند.
بوسه ‌پایش ذوق ذوق میکرد .دراز کشید وکم کم خوابش برد.چشمانش گرم خواب بود که با صدای تلفن از خواب بیدار شد.شیدا بود .
شیدا: بوسه جونم چی شدی .خوبی؟
بوسه: بد نیستم ممنون .پامو بستن دیگه درد دارم.
شیدا: منو ببخش نمیخواستم دنبالت کنم که بیفتی.
بوسه: تقصیر تو نبود که خودم بی احتیاطی کردم .الان حتما وفا وسامره هم دل نگرانن یادم رفت باهاشون تماس بگیرم.
شیدا: تو استراحت کن من بهشون میگم .
بوسه: نه قربونت به هرکدوم یه کوچولو زنگ میزنم .
شیدا: فردا میای دانشگاه.
بوسه :اگه بهتر بشم میام .ولی از الان نمیتونم بگم .
شیدا: بتشه پس من خدافظی میکنم مراقب خودت باش .میبوسمت عزبزم.
بوسه: منم همینطور .فدات.
بعد از تماس شیدا بوسه به وفا وسامره هم زنگ زد .میخواست به دستشویی برود ولی برایش مشکل بود.بهراد را صدا کرد.بهراد سریع آمد وکمک کرد که به دستشویی برود.
فریبا با سینی غذا وارد شد وگفت: دیدم آقا بهراد رو صدا کردید گفتم تا بیدارید  غذاتونو بیارم .آقا بهراد برید پایین روزگار عصا گرفته بیارید بالا.
بهراد: دستش درد نکنه .
بوسه: خودش کجاست امروز خیلی بهش زحمت دادم . 
فریبا: این چه حرفیه دخترم ،راستی مادرت زنگ زد من گفتم خسته ایی خوابیدی .خودت یه زنگ بهش بزن.
بوسه گوشیش را برداشت وشماره مادر را گرفت: بادومین بوق مهراز گوشی را برداشت .
مهراز: بوسه جان عزیزم خوبی ،خواب چه موقعس عزیزم.
بوسه: سلام مامان قشنگم .کمی خسته بودم دراز کشیدم خوابم برد.
مهراز: امروز دانشگاه چطور بود .
بوسه : بد نبود مثل همیشه.
مهراز: چیزی شده .
بوسه: نه مامان جون چی میخواد بشه .
مهراز: آخه صدات یه جوریه.
بوسه: راستی مامان از ماهک وخاله چه خبر.
مهراز: ماهک که همش بیمارستانه وسالومه هم به زور دارو وآمپول میخوابه .
بوسه: مامان کی میای .
مهراز: میام عزیزم تا آخر همین هفته میام.بوسه جان خیلی مراقب خودت باش فدات بشم.
بوسه بغضش را فرو دادو گفت: باشه مامان تو هم مراقب خودت باش.
بعد از قطع کردن تماس نفس عمیقی کشید وسینی غذار را جلو‌کشید وشروع به خوردن کرد یادش آمد از صبح جز آن صبحانه که فریبا آماده کرده بود چیزدیگری نخورده بود.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
.
  • ۹۵/۰۱/۱۵
  • اکرم علی پور

نظرات  (۱)

  • قاسم صفایی نژاد
  • به نظرم خیلی داره گفتگومحور میشه. هی این یه جمله گفت، اون جواب داد. من که خودم خسته میشم یه کم داستان این مدلی پیش بره. 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی